دانلود مقاله فدريکو گارسيا لورکا در فایل ورد (word) دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله فدريکو گارسيا لورکا در فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله فدريکو گارسيا لورکا در فایل ورد (word)
بیوگرافی
تراژدی های سه گانه
سالشمار زندگی فدریکو گارسیالورکا
شعر کولی ها
فهرست منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله فدريکو گارسيا لورکا در فایل ورد (word)
1- «فدریکو گارسیا لورکا» ، نوشته علی اصغر قره باغی
2- «مجموعه آثار احمد شاملو ، دفتر دوم : همچون کوچه ای بی انتها» ، گزینهای از اشعار شاعران بزرگ جهان
بیوگرافی
فدریکو گارسیا لورکا ، یکی از بلند آوازه ترین اعضای نسلی از شاعران و نویسندگان اسپانیا است که همگی در آغاز قرن بیستم به دنیا آمدند و در ادبیات اسپانیا به عنوان « نسل 27 » شهرت یافتند . هنر لورکا ، نحوه نگرش و برداشت های او از زندگی با آن که خیلی دور از دیدگاه های سنتی به نظر می آمد ، برای نسل بعد از جنگ داخلی اسپانیا از همان جاذبه یی برخوردار بود که برای نسل پیش از آن . از دیدگاه روشنفکران هر دو نسل ، لورکا نماد جوانی و بلوغ دایمی بود و همواره در شعر او به چشم یک آیین مذهبی / هنری قابل ستایش نگریسته می شد . اما پس از پایان یافتن جنگ های داخلی اسپانیا و به قدرت رسیدن ژنرال فرانکو ، پرداختن به آثار لورکا ممنوع شد . آخرین کلمه یی که « مادر » ، در پایان نمایشنامه « خانه برناردا آلبا » برزبان می آورد ، « سکوت» است . و همین «سکوت » آخرین واژه یی بود که لورکا در آفرینش آثار هنری خود بر کاغذ آورد . لورکا بعد از نوشتن « خانه برناردا آلبا » دیگر مجال نیافت که شعر عاشقانه بگوید و در 19 اوت 1936 به دست فالانژها و مزدوران فرانکو کشته شد . نزدیک به بیست سال پس از ترور لورکا نام او در اسپانیای دوران فرانکو با احتیاط برده می شد و چاپ اشعار و اجرای نمایشنامه هایش ممنوع بود. تقریباً چهل سال سپ از نوشتن واژه « سکوت » ، و در تمام طول حکومت دیکتاتوری فرانکو، آن چه بر زندگی و آثار لورکا سایه می انداخت ، سکوت بود . لورکا اسپانیایی بود ،اما به سبب محدودیت هایی که از سوی حکومت خودکامه فرانکو اعمال می شد ، در آرژانتین و اوروگوئه و کوبا شناخته تر از سرزمین مادری خود بود
از نیمه های دهه 1970 و پس از گذشت فرانکو ،رفته رفته شعرها و نمایشنامه های لورکا از زیر غبار سانسور بیرون آمد و زندگی تراژدیک و آثارش به شکلی باز و گسترده مورد بحث و نظر قرار گرفت . لورکا از معدود شاعران و نویسندگانی است که « جهانی» نامیده شده اند . توجه جهانیان نسبت به آثار او به اندازه یی است که به جرأت می توان گفت در بیست سال گذشته ،روزی نبوده که یکی از نمایشنامه هایش در گوشه یی از جهان اجرا نشود و یا شعر و هنرش موضوع سمینارها و بحث های فرهنگی قرار نگیرد . درباره لورکا بیش از هر شاعر و نویسنده دیگر اسپانیا مطلب نوشته شده است و شاید تنها میگل د . سروانتس ،خالق « دون کیشون » ،از این قاعده مستثنی باشد آن هم به این سبب که سروانتس ،کیشوت »، از این قاعده مستثنی باشد آن هم به این سبب که سروانتس ، سیصد و پنجاه سال پیش از تولد لورکا به دنیا آمد . هجده قطعه از شعرهای « ترانه کولی » که لورکا آن ها را در فاصله سالهای 1923 تا 1927 سروده ، تقریباً به تمام زبان های زنده جهان ترجمه شده اند و بی تردید می توان گفت که شمار خوانند گان آن ها بیش از هر شعر دیگرِ ادبیات اسپانیا بوده است
لورکا با آن که عمری کوتاه و شهاب گونه داشت ، از نوابغ انگشت شماری است که دستگاه فکری و اندیشگی اش به یک قلمرو خاص محدود نبود . او از این توانایی استثنایی برخوردار بود که احساسات و احوال آفاقی و انفسی خود را غیر از شعر و ادبیات ،با ابزارهای دیگر نیز بیان کند . استعداد آهنگ سازی و نوازندگی اش بدان حد بود که شرکت صفحه پرکنی HMV چند اجرای پیانوی او را ضبط کرد . گیتار می نواخت ، آواز می خواند ، د رکارگردانی تئاتر کارنامه پرباری داشت و نقاشی و طراحی هم می کرد ،اما در بررسی زندگی این هنرمند « رنسانس نوین » به طراحی های او توجه چندانی نشده است . از آنجا که هر یک از این طرح ها در پیوند با شعر و نمایشنامه های لورکا شکل گرفته و می تواند به مثابه کلیدی برای راه یابی به ذهنیت و دریافت دستاودهای ادبی او مورد مطالعه قرار گیرد ، درون مایه بیشتر این طراحی ها نیز همانند دیگر آثار لورکا ، بزرگداشت زندگی و سوگواری به علت چاره ناپذیری و حتمیت مرگ است . در زمان و مکانی که لورکا زندگی می کرد ،آگاهی از مرگ ریشه در تجربیات زندگی روزمره داشت و از همان کودکی چهره کریه خود را در هیأت « آمارگو » و مرگ برادر و دوستان و آشنایان به او نمایانده بود . ایماژ مرگ ، به ویژه مرگ قاهر و جابرانه یی که به تکرار در آثار لورکا حضور خود را به رخ می کشد و بخش تفکیک ناپذیری از ذهنیت مرگ اندیش او را شکل می دهد ، در راستای همان وسوسه سیاه و مصیبت بار همیشگیِ فرهنگ اسپانیا در پیوند با این واقعیت تلخ است . با این همه ،در آثار لورکا نشانه های زندگی هم به آن اندازه هست که انکار زندگی را ناممکن کند . به بیان دیگر ،مفهوم مرگ تأکیدی است برحضور زندگی و همان واقعیتی که اسپانیا در مراسم آیینیِ « گاوبازی » به بزرگداشت آن می پردازد . شاید به همین اعتبار هم بود که لورکا ، چند ماه پیش از رویارویی با مرگ جابرانه و ناگزیر خودش ، گاوبازی را «فرهنگی ترین جشنواره جهان امروز و سرچشمه شعر و زندگی اسپانیا » نامید
بافت درونی و ساخت عمقیِ اشعار و نمایشنامه های لورکا ، دو بُعد اصلی هنر او زندگی اش یک سره شعر گونه بود . هر نامه و یادداشتی که می نوشت و هر حرفی که به زبان می آورد ، شعری ناب بود . پابلو نرودا می گوید : « هر چه لورکا می نوشت ، برای من جاذبه داشت .»هنگامی که لورکا شعری از مجموعه « آوازهای ژرف » را به خوان بروآ پیشکش کرد ، او را آوازخوانی نامید که «صدایش به دریایی بی آفتاب و نارنجی می ماند که آب آن را فشرده باشند . « لورکا در جایی دیگر خوان بروآ را اندوهی توصیف کرد که « در پشت نقاب خنده آواز می خواند » آن چه امروز از شعر لورکا می دانیم محدود به همان هایی است که چاپ و منتشر شده است ، حال آن که در 1935 و روزهایی که در اوج شهرت بود در پاسخ روزنامه نگاری که از او پرسید : « از میان آثار خود کدام یک را بیشتر می پسندید ؟ » گفت : « به هیچ کدام از کارهایی که تاکنون کرده ام علاقه خاصی ندارم ، من عاشق آنهایی هستم که هنوز ننوشته ام . »
اجزا و عناصر شعر لورکا چنان در هم تنیده اند که هرگز نمی توان یکی را از دیگری جدا کرد و به عنوان یک سازه مجرد مورد بررسی قرار داد ، با این همه ،هرجا که به برخی از عناصر شعر لورکا نیاز بوده ،به ترجمه های بی بدیلی که شاعر گرانقدرمان روانشاد احمد شاملو به دست داده مراجعه شده است . این شعرها بدون هیچ گونه تغییر در سرم الخط و با نشانه * آورده شده است . شاید این جا اشاره مختصری به این نکته هم ضروری باشد که زبان اسپانیایی که لورکا برای بیان احساسات خود به کار می گرفت زبانی شاعرانه ، پر از تشبیه و استعاره و سرشار از هیجان های عاطفی و شور و شوقی بود که مرزهای میان واقعیت و خیال پردازی را سیال می کرد . از اشارات و تلویحات و نمادهایی سود می جست که سرشار از معانی کنایی بود و هیچ زبان دیگری قادر به القای بار حسی و عاطفی آن نیست . دشواری و ناممکن بودن ترجمه آثار لورکا ، چه شعرها و چه نمایشنامه هایش ، چندین و چند علت دارد و هر تلاش در این زمینه بدون اعتنا و امعان کافی در شاخص های ساختی آثارش ، به سیر و سلوکی بی فرجام شباهت خواهد یافت . یکی از عواملی که سد راه ترجمه آثار لورکا می شود ، تفاوت های زبانی و ناهمگونی های فرهنگی است که هرگز نمی تواند قابل تحویل به تجربیات حسی خواننده باشد . یکی دیگر از علل انکار ناپذیر دشواری ترجمه آثار لورکا در ربط و پیوند با این واقعیت است که صدای آدم های نوشته های او از درونِ مرکزِ هستی و حضور آن ها به گوش می رسد ، ناقل تجربه های روحی پیچیده است و آمیزه یی از شعر و تئاتر و احساس را پیش روی خواننده قرار می دهد . نیروی تصور و ابداع حیرت آور آمیخته با رشته هایی بر آمده از خواننده قرار می دهد . نیروی تصور و ابداع حیرت آور آمیخته با رشته هایی برآمده از نمادگرایی ،بافتِ کلیِ نمایشنامه ها و شعر لورکا را شکل می دهد و دریافت کامل و واقعی آثار او نیز به ادراک نسبیِ این نمادها و نشانه ها موکول است . شعر لورکا آوازی بود که در مرزها خوانده می شد ؛ مرزهایی که در یک طرف آن زندگی بود و در طرف دیگر مرگ . می گفت : « شعر ، ناممکن هایی است که ممکن شده است . » لورکا در کنار این ویژگی ها ، وسواس موسیقیِ شعر و بوطیقای کلی ثر را هم داشت و به این سبب ها است که محتوای کامل نوشته های او ،به ویژه موسیقی شعر ،فولکلور و گفتار نمایشنامه هایش ، فقط به زبان اسپانیایی ، و آن هم با توجه به سنت های اندلسی ، می تواند دریافتنی باشد . به عنوان نمونه ، لالایی که مادر لئوناردو در صحنه دوم پرده اول نمایشنامه « عروسی خون » می خواند ، سایه تلخ و تیره خود را بر تمامی صحنه می افکند و عناصر دیگر را در سیطره خود می گیرد . و باز ،عامل دیگری که ترجمه آثار لورکا را دشوار ، بلکه محال می کند بهره جویی های او از عنصری است که اصطلاحاً « سمبولیسم فردی » نامیده می شود . نکته بسیار مهم دیگری که باید به آن هم اشاره کرد این است که زبان مجازی و استعاری وقتی می تواند موجه و معنادار باشد که ازتوان برگردانده شدن به زبان عادی و حقیقی هم برخوردار باشد . زبان استعاره هرگز نمی تواند شناخت یا تجربه یی را که مخاطب قبلاً نداشته است به او بدهد . به بیان دیگر استعاره فقط می تواند چیزی را که مخاطب دانسته یا آزموده است در ذهن او حاضر و جایگزین کند . اما در سمبولیزم فردی لورکا ، به عناصری اشاره می شود که انگیزه های درونی و محرکاتِ بیرونیِ برخی از آن ها حتی برای اسپانیایی ها شناخته نیست و ادراک روشنی پدید نمی آورد . شاید به همین علت هم بود که پابلو نرودا می گفت : « تسلط شگفت انگیز لورکا بر استعاره مرا از راه به در برد . »
لورکا نمایشنامه نویسی را زمانی آغاز کرد که جنگ جهانی اول پایان یافته بود و بسیاری از شعرا ،در خیال دست یافتن به آن چه شعر ناب نامیده می شد ، تئاتر را به کلی از یاد برده بودند . پیش از آن هم فضای تئاتر اسپانیا در انحصار نمایشنامه های سبک و ارضای سلیقه تماشاگران آسان پسندی بود که از کمدی های نویسندگانی همچون مونیوس سکا و خیمه شب بازی های سطحی و ساده نگرانه لذت می برند . شیوه یی که لورکا در نوشتن نمایشنامه به کار بست ،از بدیهه و بدعت و نیروی تصور او جدا نبود و درتوازی با سبک و سیاقی بود که برای شعر و شاعری برگزیده بود . می خواست نمایشنامه هایش نیز همان سامان و سرشت شعر را داشته باشد و تأثیری ماندگار و درازآهنگ در ذهن تماشاگر برجا بگذارد . درون مایه نمایشنامه هایش را به یاری همین زبان شاعرانه می پرورد و به همین اعتبار هم هست که او را «نمایش نویسِ شاعر » لقب داده اند . انگار از همان آغاز در شعرهایش جنس زبانی را که باید بعدها در نمایشنامه نویسی به کار گرفته شود تمرین و تجربه می کرد . لورکا در آخرین نمایشنامه خود ، «خانه برناردا آلبا » اندکی از زبان شعر جدا شد ،اما مرگ نابهنگام و زودرس اش به او مجال نداد تا این شیوه تازه را به تمامی بیازماید . لورکا از نویسندگانی همچون چخوف و ایبسن تأثیر پذیرفته بود ،اندیشه های چخوف در نمایشنامه «دُنیا روسیتا » و بهره جویی از نظریات ایبسن درباره ساختار کلاسیک و پیروی از قواعد وحدت زمان و مکان در « خانه برناردا آلبا » چهره یی آشکار دارد و یادآور آثاری همچون « خانه عروسکها» و « ستون های جامعه » است که بر شرایط نامطلوب زمان انگشت می گذارند . لورکا در زندگی هم به چشم یک درام ناگزیر نگاه می کرد و از این رو ، هم عذاب می کشید و هم زندگی را دوست می داشت . او انسان را فقط در لحظات خندیدن و گریستن ، یعنی در لحظات شادی و اندوه ،زنده می دانست ، اما به گفته برادرش فرانسیسکو ، همیشه در پس پشت خنده های خودش غمی ژرف نهفته بود . زندگی لورکا ، در صحنه بزرگ تئاتر زندگی یک پرفرمانس با شکوه بود ، او در این صحنه ، جز نقش خودش ،هرگز نقش کس دیگری را ایفا نکرد
شیوه کارگردانی لورکا نیز به تأثیر از زبانی که به کار می گرفت ، شکل طبیعی و واقع گرایانه نداشت و گه گاه به نهایت تصنع و استیلیزاسیون که امروز « کمپ » نامیده می شود نزدیک میشد. لورکا هیچ وقت به یک صحنه یا پرده معین فکر نمی کرد ، دل نگران تأثیر کلی و نهایی نمایشنامه بود و نمی خواست نگاه تماشاگر به پیش نمای صحنه محدود بماند . می کوشید تا هر جزء در پیوند و متکی به اجزای دیگر ترکیب بندی شده باشد و بیش از همه به نفوذ کلام می اندیشید . به همین سبب در اغلب صحنه هایش نشانی از حرکت فیزیکی بازیگران دیده نمی شد و صحنه آرایی هایش هم در پیوند با همین تأثیرات کلی و نهایی بود
در این کتاب ، شرح رویدادهای زندگی لورکا ، برگرفته از متونی است که به عنوان اسناد معتبر پذیرفته شده اند و در همه حال سعی بر آن بوده است که با بهره جویی از نوشته ها ، یادداشت ها ،مصاحبه ها و به ویژه نامه هایی که از او بر جا مانده ، طرح محو و کم رنگی که از چهره این شاعر بزرگ ترسیم می شود دور از غبار شایعات و احساسات ، به منابع و مأخذ مستند باشد . همین جا اشاره به این نکته هم ضروری است که امروز بسیاری از ابعاد قتل لورکا که زمانی با افسانه و حدس و گمان آمیخته بود روشن شده است ، اما بسیاری از وجوه زندگیِ فردی او به علت سنت ها و محدودیت ها و محافظه کاری های حاکم بر زندگی اسپانیای آن دوران در هاله یی از ابهام پوشیده است . فقط تعداد معدودی از نامه هایی که به دوستانش ، به ویژه سالوادور دالی ،نوشت در دست است و به عنوان نمونه ، تقریباً هیچ نوشته و مدرک قابل استنادی درباره رابطه پرشور اما نامتعارف او با امیلیو آلادرن وجود ندارد . لورکا بی تردید با رافایل رودریگز راپون ، که در جنگ های اسپانیا کشته شد نیز روابطی داشته است ، اما در این مورد هم سند و مدرک معتبری در دست نیست . این عدم آگاهی ها بدان سبب است که بسیاری از دوستان و آشنایان لورکا که می توانستند اطلاعاتی درباره زندگی او به دست دهند ، یا در جنگ های اسپانیا کشته شدند و یا در تبعید ، در کشورهای فرانسه ، روسیه مکزیک ، آرژانتین ، ونزوئلا و امریکا در گذشتند . آن ها هم که زنده ماندند ، هر یک به علت محافظه کاری های افراط آمیز از حرف زدن درباره برخی از وجوهِ زندگی او شانه خالی کردند ؛ روایت هاشان اغلب گزینشی بود و اصرار داشتند که نکاتی را در پرده ابهام نگه دارند . همه می دانستند که گفتنی ها بیش از این هاست و در این میان آن چه بر ابهام ها دامن می زند احتیاط های خود لورکا است . لورکا همدلِاهلِ راز و محرمی نداشت تا با او درددل کند ، به رازپوشی دیگران اعتماد نمی توانست کرد . خاطراتش را در دفتر یادداشت روزانه یی نمی نوشت و صلاح کاررا در آن می دید که احوال خود را پنهان دارد و کمتر به صورت مکتوب در آورد . اصولاً عادت زندگی نامه نویسی هنوز هم که هنوز است در اسپانیا رواج نیافته است . شاید گفتن نداشته باشد که منظور کتاب حاضر پرداختن به تمام وجود زندگی لورکا نبوده و فقط به آن بخش که در پیوند تنگاتنگ با طراحی ها ، اشعار و نمایشنامه ها و سرانجام قبل اوست اکتفا شده است . به جزییات و رویدادهای دیگر زندگی لورکا در پانوشت های هر فصل و همچنین درسال شمار گونه یی که در پایان کتاب آمده شده است
لورکا به طبع شاعر و نویسنده یی سیاسی نبود . می گفت : هنرمند به ویژه شاعر ، همیشه یک آنارشیست است و فقط به سه صدای آمرانه درون خود گوش می کند ، صدای مرگ ، صدای عشق و صدای هنر . اما به علت آشنایی و مراوده با دوستانی که بیشترشان کمونیست بودند ، انگ کمونیست بودن را برخود داشت و خودش هم از این که او را کمونیست بنامند چندان ناراضی نبود. لورکا در واقع قربانی نظریاتی شد که درباره او ابراز می کردند و خودش همه به آن ها دامن می زد . بسیاری از مردم که : « زاده شدن در فونته باکه ئروس و زندگی کردن در گرانادا توان درک مصایب و احساسات مردم را دو چندان می کند . مردم گرانادا و اندلس ، سهمی از درد و اندوه بلاکشانی همچون کولی ها ،سیاهان ، یهودیان ، مراکشیان و مردمی که هر گونه جفا و شکنجه و مجازات را تحمل کرده اند در درون خود دارند و در طول سالیان دراز از آن حراست کرده اند » اندلس با آیین ها و سنت های خاص خود سرزمینی بود که لورکا آن را قلمرو موسیقی و رقص می نامید و بارها از آن به عنوان نماد فرهنگ اسپانیا به طور اعم ،و فرهنگ اندلس به طور اخص ، پذیرای معانی تراژک زندگی بوده است
همدلی و همنفسی لورکا با کولی های اندلس ریشه در همین احساس و دریافت داشت . در جهان بورژوازیی آن روز ، کولی ها گروه هایی حاشیه یی بودند که سرکوب و شکنجه در تارو پود زندگی روزمره آن ها تنیده بود . این کولی ها ، اعقاب همان کوچگرانی بودند که در پایان هزاره اول میلادی « آوازهای ژرف » خود را از هندوستان و از طریق شمال افریقا به اسپانیا آوردند و قرن های متمادی از خلوص و اصالت آن پاسداری کردند . لورکا این کولی ها را « پاسداران اخگرهای تابان خون و الفبای اندلس و حقیقت همگانی » می دانست
بیانیه هایی از این دست ، سرودن اشعاری همچون « قصیده گارد سیویل » و نوشتن نمایشنامه هایی مانند « عروسی خون » و «یرما » کافی بود که لورکا را از نظر سیاسی خطرناک جلوه دهد و آدم کشان فرانکو را بر آن دارد که فرمان قتل اش را صادر کنند . به بیان دیگر ، لورکا قربانی دیدگاه های خود درباره شرایط فرهنگی و اجتماعی حاکم بر اسپانیای آن روز بود و همین شرایط سبب شد که نه تنها از واقعیت مرگ خود جدا شود ، بلکه میان او و واقعیت های پیچیده زندگی اش نیز فاصله بیفتد
لورکا ذاتاً شاعر بود . شاید هم بهتر باشد که گفته شود «شاعر مردم » بود و در شعر به عنوان پدیده یی نگااه مر کرد که « در خیابان گذر می کند » از دیدگاه او ، شعر حد و حصار نداشت و حضورش در همه جا احساس می شد . لورکا شعر را در مرد ، در زن ، در اشیا و در عناصر طبیعت می دید و چهار ماه پیش از کشته شدن اش گفت : « شعر می تواند نخستین ساعات روز ، کنار آستانه در ، وقتی که با پای خسته و کتی که یقه آن را بالا زده یی به خانه می آیی منتظرت باشد . شعرمی تواند در آب فواره یی که روی گل های درخت زیتون فرو می ریزد چشم به راهت باشد .»
لورکا افزون بر شعر و نمایشنامه نویسی و موسیقی ، روند نقاشی مدرن اروپا را نیز تعقیب می کرد و در برخی از سخنرانی های خود درباره هنر و شعر اسپانیا به سیر نقاشی نوین اروپا نیز اشاره می کرد ، اما در یک سلسله سخنرانی هایی که در سال 1928 در گرانادا ایراد کرد ، بدون پرداختن به شعر و ادبیات تنها به بیان دیدگاه های خود نسبت به هنر نقاشی نوین پرداخت . از آن جا که متن یکی از این سخنرانی ها می تواند شکلی از نگرش هنرمندانه در نقاشی نوین را در پایان دهه 1920 نمایندگی کند ، یکی دیگر از تجربیاتی که لورکا به آن عشق می ورزید سینما بود . لورکا به تأثیر از فیلم های تجربی فیلمسازان فرانسوی که لویی بر نوئل از پاریس برای سینه کلوب مادرید می فرستاد ونیز دیدن فیلمی تجربی که دوستش امیلیو آمرو در آمریکا تهیه کرده بود فیلمنامه یی نوشت
مراد از مطرح کردن این مقدمات ، که طولانی هم شد ، رسیدن به این نکته است که کتاب حاضر تا حدی بازنویسی همان کتابی است که ده پانزده سال پیش به تشویق استاد بزرگوارم احمد شاملو نوشتم و دوست همراه و عزیز از دست رفته ام ، زنده یاد ابراهیم زال زاده ( امیر ) ، آن را با عنوان « زندگی و طرح های فدریککو گارسیا لورکا » منتشر کرد . فکر تجدید چاپ این کتاب از آزیتا زال زاده ، همسر بلند همت و یادگار آن عزیز بود ، اما چاپ و انتشار آن به همان شکل و با همان محتوای پیشین چنگی به دل نمی زد . ده سالی گذشته بود ، جدا از طراحی ها ، یادداشت های بیشتری درباره زندگی و هنر لورکا گرد آورده بودم و ابعاد دیگر هنر لورکا ، به ویژه شعر و نمایشنامه هایش شرح و بسط بیشتری می طلبید . مهم تر از همه ، بازنویسی متن کتاب را ضروری می دیدم و ماحصل تغییرات ، افزایش ها و بازنویسی ، کار را به کتاب حاضر کشاند . امیر هم با آن که در میان فعالیت های فرهنگی خود ، به قول خودش ، « کتاب لورکا » را بیشتر از همه ارج می نهاد و دوست می داشت ، خواستار آن بود که چاپ بعدی آن به شکلی بهتر و کامل تر در آید ؛ امیدوارم که با این کتاب بخش کوچکی از آرزوی او برآورده شده باشد
فصل بندی کتاب حاضر ، بنابر اقتضا و ایجاب محتویات تازه ، تغییر کرده است . سعی شده است که فصل ها هر یک تا حدودی مستقل باشند ، اما به هر حال هر فصل در ربط و پیوند با فصول دیگر است . در دو فصل اول و دوم ، بر جزییات زندگی دوران کودکی و نوجوانی لورکا تأکید بیشتری شده است ، چرا که آن چه بعدها گفت و نوشت به تأثیر از همین دوران و به قول خودش «بهشت گمشده » بود . در بخش پانوشت های هر فصل توضیحاتی درباره اسناد ، نام ها ، مکان ها ، و مطالبی از روزنامه های زمان قتل لورکا آورده شده و در پی آن فهرست متونی که مبنا قرار گرفته و منابعی که مطالب این کتاب از آن ها اخذ یا به آن ها استناد شده خواهد آمد
تراژدی های سه گانه
:: بازدید از این مطلب : 48
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0